شرمسارم که دائم بر مدار آشتی نیستم؛ که تب می‌گیردَم و می‌شورَم به تو تمامِ گره‌های کورِ بالاآورده‌ام را. ولی در محاطِ پرپرهای کبود هم اگر دهان به لابه و گلایه باز می‌کنم به مقامِ اعظمَت، آسوده‌خاطرم که کوه، کینه‌ی مورچه را قابلِ به دل گرفتن نمی‌داند. که در مَحضَرِ مقامِ ناظرِ اَعلی، ریز و وِزوِزو و بَرمَلایم، آنچنان که هربار بارشِ شکوِه را آغوش و آرام بوده‌ای.

 

عاشقت هستم که چنین بر عهده‌ام داری.

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

راهنمای سایت شرط بندی 1xbet امیرحسین کوهی مقدم آموزش Sam Editor MODE ساخت و ساز وبلاگ سایت خبری لک پرس Anthony رویایی که رویا شد روزنه ای به آن سوی دیوار